رفتنی شدیم....و همچنان بالا رفتنها...
عزیزم عقد پسر داییم تهران دعوت شدیم و من هم از این فرصت استفاده کردم و به بابایی گفتم هم لباس برام بیاره هم بیاد تهران دنبالمون.... شنبه میریم تهران و بابایی هم میاد بریم عقد کنون و فرداش هم بریم تبریز .... از شما هم گفته باشم همچنان در حال بالا رفتنی و همینطور عاشق گیتار! چند روز پیش اومدم دیدم داری از دیوار میری بالا! یعنی رفته بودی رو تخت اتاق و از اونجا روی تاج تخت و از اونجا دستت رو گرفته بودی به بالای کمد پارچه ای و می خواستی بری بالای کمد! حالا این همه تلاش برای چی بود ! مسلمه ! برای گیتار که اون بالا قایم کرده بودیم! دیروز رفتیم خونه ی اون یکی مامان بزرگم (مامان بابام) حالش...